RSS
خانه شناسنامه پست الکترونیک موضوعات وبلاگ |
دریچه
نویسنده: (پنج شنبه 86/6/1 ساعت 9:2 صبح) میدانم دریچه پر مـهر قلب تو تا همیشه به رویم باز اسـت. اگر هیچ صدایی مرا نخواند ، همین بس که صدای مهربان تو آرامم کند. حتـــی اگـــر در هفـت آســـمان ، یک ستاره هـــم بــه من چــشمک نزنـــــد، بزرگتــرین دلخوشــی ام چشمان توست کــه یه آسمــان ستاره در آن آشیان دارند. چـــرا کـــه تو از ســـرزمین خورشیدی و آفتــــاب صمیمی نگــاهت مــانـــدنی اســت حتـــی در هجــــوم بـــی رحـــم دردهـــای زندگــی ، تنهـــــا نگـــاه پــــر مهــــر تو ســـت که فــــــردایــــــــی ســـــبــــــز را بــــــــرایـــــــم تــــــــرانــــــــه مـــــــی خــــــوانــــــــد. مــن بــــی تو پوچم و بـــدون محبت تو از خزان بی مهری افسرده شده و در زمــــــســـــتــــــان بــــــی مـــــحــــبــــتـــــی مــــی مــــیــــرم.
برای تو
نویسنده: (سه شنبه 86/5/23 ساعت 8:37 صبح) برای تو می نویسم ....
فراموشت نکرده ام
نویسنده: (سه شنبه 86/5/23 ساعت 8:32 صبح) آنگاه که آسمان را در چشمان تو می بینم آنگاه که خورشید را در قلب تو می یابم وقتی هفت شهر عشق را با گرمی دستانت آغاز کردم وقتی معنی دوست داشتن را در نگاه معصوم خنده هایت خواندم چه می خواهم از تو جز اینکه بگویم ای بهترینم... برای داشتنت بهانه نمی خواهم تو خود ، بهانه ای برای وجود من باز با تو ، گرمای وجودت ، احساس عمیقت.. دلتنگی های دیدنت را به شوق همان نگاهی که به نگاهم دادی همان دستی که در دستم نهادی همان آغوشی که به آغوشم سپردی تحمل می کنم تا از آن آلاچیقی بسازم برای چشیدن طعم خوش با تو بودن
فراموشت نکرده ام
نویسنده: (سه شنبه 86/5/23 ساعت 8:11 صبح) هنوز هم فراموشت نکرده ام بااین که فراموش شده ام هنوز هم صدایت را می شنوم با این که صدایم نکرده ای هنوز هم همه جا می بینمت با این که به دیدنم نیامده ای هنوز هم با عشق تو پا بر جام با این که خودت را زیر بار عشق دیگری شکسته ای هنوز هم همان طور مقدس دوست میدارمت با این که زندگی خود را به تباهی کشانده ای هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با این که چشم به چشم دیگری دوخته ای هنوز هم دلواپس دل نگرانی های توام با این که از همه ادما بریده ای هنوز هم نمی توانم گرد غم رو روی صورتت تحمل کنم با این که شنیده ام خودت را باخته ای هنوز هم دوست دارم شانه ام تکیه گاهی برای شانه ات باشد با این که شانه هایم زیر بار این عشق شکسته است هنوز هم از امید حرف میزنم با این که تو از زندگی خدا حافظی کرده ای هنوز هم نمیدانم دست سرنوشت چرا گره دوستی ما را گسست با این همه میدانم من هنوز به تو ایمان دارم و تو..........
ساحل نشین اشک
نویسنده: (سه شنبه 86/3/29 ساعت 5:29 عصر)
خلوت تنهایی
نویسنده: (یکشنبه 86/3/27 ساعت 9:49 صبح) کاش خورشید غروب نمی کرد به این زودیها
آفتاب عشق
نویسنده: (سه شنبه 86/3/22 ساعت 8:16 صبح)
اگه دنیا مال من بود آن را فدات میکردم
خدایا کمکم کن
نویسنده: (سه شنبه 86/3/22 ساعت 8:7 صبح) هی اشکامو قورت میدم ولی بازم بیرحمانه از گوشه چشمام میریزه پایین و رسوام میکنه ..... خدایا خودت بگو چه کنم .... خدایا این چه حکمتیه که همیشه آدمای صبورت گرفتاری و بدبختی بقیه آدمارو به دوش میکشن!؟ که اونایی که خوبند و مهربونند بیشتر آزار میبینن و اذیت میشن.. خدایا همه کارام با دردسر انجام میشه ... انگار همیشه دیر میرسم ... خدایا !من هیچ وقت برای کسی بد نخواستم ... برای خدای خودم بنده خوبی بودم ...اینو مطمئنم .... پس چرا همیشه اونی که گرفتاری میکشه منم ؟! خدایا نمیخوام بگم منو یادت رفته ... میخوام بگم بیشتر یادم باش، میشه !؟ به خودت قسم که اصلا خودخواه نیستم، اما خسته چرا ! تا دلت بخواد.... خستهام ، خیلی خسته خودت کمکم کن .... آمین !
من
نویسنده: (دوشنبه 86/3/21 ساعت 4:26 عصر) من عشق را در تو تو را در دل دل را موقع تپیدن و تپیدن را به خاطر تو دوست دارم من غم را در سکوت سکوت را در شب شب را دربستر و بستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم من بهار را به خاطر شکوفه هایش زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیبایی اش را به خاطر تو دوست دارم من دنیا را به خاطر خدایش خدایی که تو را خلق کرد دوست دارم
رویای کاغذی
نویسنده: (دوشنبه 86/3/21 ساعت 4:25 عصر)
|